پر - نشر یوشیتا

کد شناسه :245915


  

در بخشی از کتاب پر می‌خوانیم:

یک حس عجیب و ناراحت‌ کننده‌اى مرا آزار مى‌داد، مگر من از او چه مى‌خواستم؟ باز هم رنج و بدبختى، باز هم عذاب و دربدرى، او مى‌خواست به خارج برود، به سوى یک زندگى پاک، ساده و بى‌غل و غش. او مى‌خواست با ریاضت جسمى گناه خود را بشوید، روح او به قدر کافى رنج و مشقت کشیده بود. همان‌طور که پاهایش را رو به بخارى‌ دراز کرده بود او را ورانداز کردم و دیدم الحق هیکل او نقص ندارد، خودش هم مى دانست و از این موضوع خوشوقت بود، مى‌دانست که یک سرزمین جدید، کار و فعالیت، زندگى پاک و ساده در انتظارش است. با وجود این، دیشب وقتى‌ که ماویس را دید آن تاج گل سرخ را که یادبود عشق و دلدادگى بود به پاهایش نثار کرد. 

 

 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر