النگوی یاقوت - نشر پارسه

کد شناسه :249069
النگوی یاقوت - نشر پارسه

آلکساندر کوپرین در رمان «النگوی یاقوت» داستان تلخ و تراژیک عشق ناکام مردی معمولی و فرودست به زنی اشرافی را روایت می کند. «النگوی یاقوت» نه یک عاشقانۀ سانتی مانتال، بلکه اثری ژرف درباب عشق و روابط و احساسات پیچیدۀ آدمی است. کوپرین در این رمان، با ریزبینی و ظرافت، ژرفای احساسات انسانی را می کاود و تلاطم‌های عاطفی را موشکافانه و با نگاهی روانشناختی روایت می کند.
رمان «النگوی یاقوت» یک رمان عمیقاً انسانی است که، در عین سادگی، پیچیدگی ها و رنج ها و تلخ کامی های آدمی را به نمایش می گذارد و ورطه ای را ترسیم می کند که میان انسان ها وجود دارد و نمی گذارد یک انسان از عمق احساس انسانی دیگر نسبت به خودش باخبر شود و این احساس را درک کند.
رمان «النگوی یاقوت» همچنین نیروی عشق را می نمایاند و پیوند این نیرو را با موسیقی، آن چنانکه در این رمان می بینیم موسیقی بتهوون چگونه زبان عشق می شود.
در بخشی از رمان «النگوی یاقوت» می خوانید: «شاهزاده خانم ویِرا، که آن عشق پُرشورش به شوهر کم کم به یک دوستی استوار و صادقانه و واقعی تبدیل شده بود، با همۀ توان به شاهزاده شِئین کمک می کرد تا مبادا ورشکست شود. برای همین طوری که همسرش متوجه نشود – خود را از داشتن خیلی چیزها محروم و تا می-توانست در هزینه ها صرفه جویی می کرد.
ویِرا نیکالایِونا حالا داشت در باغ می گشت و با قیچی، آرام و بااحتیاط، چند شاخه گل برای تزئین میز ناهار می چید. تپه های گُلِ خالی شده، شکل نامنظمی پیدا کرده بودند. غنچه های میخک پُرپَر، برای آخرین بار گل می دادند. بوته های شب بو، پوشیده با گل و غلافهای باریک سبز، که بوی کلم می دادند و بوته های گل سرخ هم برای سومین بار در سال غنچه می دادند؛ اما گلهاشان به قدری ریز و کم پَر بود که دیگر هیچ شباهتی به گلهای قبلی نداشتند. درعوض، بوته های کوکب و مینا و اشرفی، با زیبایی سرد و مغرورشان، پُرگل بودند و به هرسویی عطر غمناک علفهای پائیزی را در فضای سبک می پراکندند. بوته¬های دیگر، بعد از عشق بازیهای باشکوه و مادرانگیهای فراوان تابستانی، آرام تخمهای بی شمار خود را برای حیاتی دوباره، بر زمین می افشاندند.»

 

 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر