در بخشی از کتاب تحول در زندگی با جادوی نظم میخوانیم:
اگر روزانه کمی مرتب باشید، برای همیشه مرتب خواهید شد
«اگر خانه خود را بهیکباره مرتب کنید، به حالت اول بازخواهید گشت. بهتر است که هر بار به میزان کمی مرتب کنید و این کار را به عادت تبدیل کنید».
اگرچه این توصیه بسیار وسوسهانگیز به نظر میرسد، ولی قبلاً دیدهایم که قسمت اول نادرست است.
این پیشنهاد که روزانه به میزان کمی مرتب کنیم، چطور بهنظر میآید؟ اگرچه این پیشنهاد قانعکننده به نظر میرسد، اما فریب نخورید.
به این دلیل به نظر میرسد که هرگز کارها تمام نمیشود، زیرا هر بار به میزان کمی مرتب میکنید.
تغییر عادتهای سبک زندگی که در طول سالیان متمادی شکل گرفتهاند، معمولاً بسیار دشوار است.
اگر تاکنون در امور مربوط به نظم و انضباط موفق نبودهاید، تقریباً این عادت که هر بار میزان کمی را مرتب کنید، برای شما امری غیرممکن خواهد بود. افراد، بدون تغییر طرز فکر خود نمیتوانند عادتهای خود را تغییر دهند. این امر آسان نیست، زیرا کنترل افکار خود، کار بسیار دشواری است. با وجود این، برای تحول اساسی در زمینه طرز فکر خود درباره نظم، فقط یک روش به چشم میخورد.
وقتی در دوره اول متوسطه بودم، برای اولین بار موضوع نظم توجه مرا به خود جلب کرد. با خواندن کتابی به نام (هنر دورانداختن) نوشتۀ ناگیسا تاتسومی۵ (گروه شرکتهای تاکارا جیماشا۶) به این موضوع علاقهمند شدم. موضوع این کتاب درباره اهمیت خلاص شدن از شر وسایل غیرضروری بود. کتاب را در راه بازگشت از مدرسه به خانه خریدم. عنوان کتاب مرا وسوسه کرد، چرا که قبلاً هرگز با آن برخورد نکرده بودم.
هنوز میتوانم شور و اشتیاق آن لحظه را به یاد بیاورم و احساسی را که هنگام خواندن آن کتاب در قطار داشتم.
آنچنان غرق محتوای کتاب شدم که نزدیک بود از ایستگاه جا بمانم. وقتی به خانه رسیدم، با دستان پر از کیسهزباله یکراست به اتاقم رفتم و برای چندین ساعت آنجا ماندم.
اگرچه اتاق من کوچک بود، ولی وقتی کارم تمام شد، هشت کیسه پر از لباسهایی داشتم که هرگز نپوشیده بودم، کتابهای درسی دوره ابتدایی، اسباببازیهایی که در این سالها با آنها بازی نکرده بودم، مجموعه تمبر و پاککن. فراموش کرده بودم که بیشتر این وسایل حتی وجود داشتهاند. حدود یک ساعت بیحرکت روی زمین نشستم و سپس به کیسههای زباله خیره شدم و تعجب کردم: «چرا زحمت نگهداشتن اینهمه وسایل را کشیدم؟»
باوجوداین، چیزی که بیشتر از همه مرا متعجب کرد، تغییرات چشمگیری بود که در اتاقم ایجاد شده بود. فقط بعد از گذشت چند ساعت، میتوانستم بخشهایی از کف اتاق را ببینم که قبلاً هرگز ندیده بودم. به نظر میرسید که اتاقم متحول شده است و هوا آنقدر تازه و روشنتر شده بود که حتی فکرم را آزادتر میکرد.
متوجه شدم که نظم و انضباط میتواند ازآنچه فکر میکردم تأثیر بسیار بیشتری داشته باشد. باوجوداین تغییرات چشمگیر، هیجانزده شده بودم، از آن روز به بعد توجه خود را از آشپزی و خیاطی که فکر میکردم از ضروریات یک خانه مرتب هستند، به هنر مرتب کردن، معطوف کردم.
خواندن بخشی از کتاب
0 نظر