درباره کتاب جادوگر بی جواز
«گنجشکک زمان زیادی در تاریکی شب منتظر میماند. دستش را میگذارد روی آن دوربین جاسوسی دستساز. دخترک میداند جونا برادری داشته دو سال از خودش کوچکتر که سربازان درست در همان روزی که گنجشکک را در کپۀ زبالهها رها کرده بودند، او را با خود برده بودند. میداند خانوادۀ جونا از پسر گمشدهشان حرفی نمیزنند؛ پسری که احتمالاً با کار زیاد، رسش را کشیدهاند و دیگر وجود خارجی ندارد. گنجشکک نمیداند چه بلایی سر بچههایی مثل خودش آمده؛ واقعاً نمیداند. اما همیشه بدترین تصورها دربارۀ سرنوشت آنها به ذهنش میرسد. حتی با وجود سالها تلاش برای سرکوب و فرونشاندن جادویی که مدام درونش غلیان میکند، میداند که بهزودی دیگر قادر به مهار آن نخواهد بود.»
داستان جادوگر بیجواز دربارۀ سرزمینی است که هر ربع قرن، یکبار ستارۀ دنبالهداری به نام «بورو» از کنار آن میگذرد و هر بار که این اتفاق میافتد برخی از نوزادان با نیرویی جادویی به دنیا میآیند. در این سرزمین وزیری دیکتاتور حکومت میکند. او برای خود برج بلندی ساخته که هر سال بلندترش میکند و برای این کار از نیروی نوزادان جادویی استفاده میکند. او نوزادان را از مادرشان جدا میکند و به برج خود میبرد. وزیر استفاده از جادو را برای همه بهغیر از خودش منع کرده و هر جا جادوگری پیدا شود فوری بازداشت میشود. وقتی آخرین بار ستاره دنبالهدار بورو در آسمان ظاهر میشود 20 کودک جادویی دیگر به دنیا میآیند که یکی از آنها میمیرد و جنازهاش را توی کپهای زباله میاندازند. مرد آشغالجمعکنی جنازه را پیدا میکند و در کمال شگفتی جنازه زنده میشود. او بچه را با خود میبرد و بزرگ میکند. با بزرگ شدن بچه نیروی جادویش هم بیشتر و بیشتر میشود تا اینکه بالاخره وزیر از این ماجرا خبردار میشود…
کتاب جادوگر بیجواز نوشتۀ کلی بارنهیل است که بیشتر در ژانر فانتزی برای نوجوانان مینویسد. این کتاب در سال 2016 در بخش بهترین داستان بلند برندۀ جایزۀ جهانی فانتزی شده است.
بخشی از کتاب
0 نظر