سیدعلی صالحی زاده 1334 از شاعران شاخص شعر گفتار است. از آثار وی میتوان به «یوماآنادا»، «پیشگو و پیاده شطرنج»، «مثلثات و اشراقها»، «عاشق شدن در دیماه، مردن به وقت شهریور»، «دیرآمدی ریرا… نامهها»، «نشانیها»، «سفر بخیر مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت»، «آسمانیها»، «رویاهای قاصدک غمگینی که از جنوب آمده بود»، «ساده بودم، تو نبودی، باران بود» اشاره کرد.
ما را بخوانید، در این شَباترینِ هر چه تاریکى است، ما نور آوردهایم خدمتِ شما. ما همواره شفانویسِ شما بودهایم. و همین است که ما در کنارِ هم، با هم و از هم بودهایم همیشه هر دقیقه که دیدهاید. شادا… شادا… که شعر … نجاتدهنده آدمى از نهایتِ نومیدى ست.
گزیده ای از کتاب آهوی الوداع به موسم زایمان آب
غمگینِ همین روزهاى بىهودهام
هى یک عده عجیب
آشکارا مىآیند
ما را به هولِ همین حاشیهها مىرانند
چکارمان دارند
نمىگذارند آهسته با خود سخن بگوییم
آهسته از کوچه به خانه برگردیم
آهسته … غمگینِ همین روزها
همین روزها…!
هرچه هست
رادیو دارد مزخرف مىگوید
و عده دیگرى بر بام
پنجه بر پیشانىِ ماهِ مُرده مىکشند،
و هى براى خودشان مىخندند؛
چه عکسى!
چه عکسى!
در آغاز کتاب می خوانیم:
دفتر اوّل
راهِ غریب و شرحِ نجات
نذرِ نور 5 1
با تو هستم، تو، مجروحِ خارزارِ بىچلچله! 7 1
مراتبِ راه 9 1
در مسیر … 1 2
آن شب، آنجا نبود او. 4 2
اورادا… 5 2
دستِ چپ، کمى بالاتر، رو به روى راه. 7 2
درگیرِ یک حیرتِ ساده 31
یک جایى، همان شمال. 32
لُکنتِ نى، لکنتِ لىلوا. 4 3
دنیا، هى دنیا! 6 3
وَ یَعْلَمُ … 38
در این ظلمتِ رَجیم 39
حَوالالا…! 1 4
دفتر دوّم
شصت ثانیه نور فرصتِ خجسته رى را
در آخرین آفتابِ عصرِ شهریور
یا تو … اى! 5 4
بوىِ خوشِ یک نفرِ دیگر. 48
عجله نکن، دیر نمىشود. 0 5
و … واقعآ! 1 5
کاه و کلمات 3 5
آن یک نفر، خاص بود براى خودش 5 5
قدرتِ گرگ 7 5
صحیفه سومَنات 58
حروفِ وزیده باد 59
از همین عصرهاى آهسته 2 6
تیتر اول، یک لیدِ عاشقانه. 4 6
بعضى حسهاى بىناگهان 7 6
بیدار خوابِ هر وقتِ صبح 69
مشکلى نیست. 0 7
بسآمدِ آدمى 1 7
قلمروِ مرمر، مصاحبِ مى 2 7
کَسرهها 5 7
به روزِ دُرُست 6 7
باز هم به روزِ دُرُست 77
دفتر سوّم
انعکاسِ آهسته شَفَق بر سنگفرشِ پیادهرو
وَ هست… 1 8
بىبقیه 3 8
بد نیست گاهى 4 8
راهِ نجات 6 8
وَنگوگ… وسطِ فعلههاى میدانِ هِرَوى. 88
از نَقلِ نى 0 9
سطر آخرِ دنیا 1 9
بینِ راه… 3 9
تا به تا 4 9
بلند بلند 96
بگویم … بگویم!؟ 98
داستانِ دلپذیرِ ما شاعران. 0 10
دفتر چهارم
چقدر بزرگ است ماه…! کودک سمتِ خاوران را نشان مىدهد
یا ابىالخیر! 3 10
حُدوث … 05 1
شرطِ حیرتِ ایلیا 06 1
زن، گریه، خستگى 08 1
غریبانا! 0 11
سید ماهْزَرى، راهِ مَرغاب خیلى دور است. 2 11
شناسنامهها 14 1
نقطهها، منزلها، محالها 16 1
درد، درد، درد…! 18 1
هر سپیدهدَم، اتفاقى آغاز مىشود. 0 12
دفتر پنجم
دلتنگِ تو مىمیرم گاهى…
معلوم است… 25 1
از کجا معلوم است؟! 27 1
با زن، زیرِ باران، به قولِ یک نفر … 29 1
پیداها 32 1
رؤیا به رمزِ حروف 34 1
بابا…، عزیزم! 36 1
از مىْزنانِ مولانا 38 1
سَفَر 39 1
از نخواهم گفتِ هر مَحشرى که تویى! 0 14
تیررسِ طیلسان و گریوه آدمى 41 1
حروف آل و اورادِ هو 43 1
حدوث 45 1
اى آدمى…! 47 1
از آن حرفهاست! 49 1
صبر، حوصله احتیاط. 50 1
دردِ واژه 52 1
حروفیا… 54 1
حسودِ عزیزم! 56 1
دفتر ششم
مثل زن مثل نان مثل شادى
شعر 61 1
پروانه مىزاید از علف 64 1
دلیل دارد 66 1
کیف دارد راه 67 1
آهستههاى عصرِ پنجشنبه 69 1
راهى گاهى به راه 71 1
کى از تا 72 1
بىبدیل 73 1
زود است هنوز تاریکى 74 1
آستانه اشتباه 75 1
کم حرف بزنید! 77 1
سهمِ نور 0 18
حواسام نیست چه مىگویم. 79 1
سه یار دبستانى 80 1
زهرِ مار! 81 1
منطقالطیر 82 1
شب تا شب 83 1
دفتر هفتم
پایینِ همان قابِ قدیمى به خطى ساده نوشتهاند
ـ پَرده… پَرده… پَرده بردار اى قَمَر…
مثلاً شعر چاپ نشدهاى از نیما 87 1
ضمن شنیدنِ فوئرباخ 88 1
خطها خواهى دید به دفترها 189
احضاریه 190
نامه به رومیا 192
رکابا 194
یا هِجامَنا…! 195
ماهِ شبِ تیغ 197
ادامه ماهِ شبِ تیغ 198
بُریده بُریدههاى تَهِ شب 00 2
اَناراىِ من 02 2
از آن حروفِ مگو 04 2
اواسطِ کوچه، دستِ چپ. 05 2
گفتوگو با دیوارِ رو به رو، 06 2
تمام شد! 08 2
بیلْبُردِ بالاىِ پُل 10 2
وَ لاغیر! 11 2
سلام، و بله، حتماً. 12 2
راه… همین است! 13 2
اشاره
مهم نیست شعر چیست، چگونه است و از چراست. تنها راهِ رسیدن به رؤیاهاىِ آدمىست که خود شفانویسِ نامرادىهاست، شفانویسِ شب است. و دلالت است این واژه غریب، و این غریب… نزدِ ما امانت است، امانتِ آزادى است.
شعر … شعر … شعر؛ همیشه همینِ من است، عبارتِ عبور از اندوه، امینِ من است. که او با من بسیار زیسته است حتى به دوزخىترین دقیقه دردها. و من از او به شفا رسیدهام. جنابِ عجیبى ست این مخفىترین دعا، که به چشمِ خود دیدهام درد را چگونه از دامنِ آدمى دور کرده است. و معجزه همین است. پندارِ خوشایندِ خوابهایى که پرهیزْخواهِ خستگى ست. نجاتْدهنده آدمى از نهایتِ نومیدى ست . من بنا به چنین باورِ خِللْناپذیرى ست که در قیامِ مَزامیرى از این دست، دریاوار مىنویسم.
زنهار… در تکلمِ تشنگى تنها به طلوعِ یکى پیاله آب بسنده نکنید تا باران بیاید. تا باران براى شما بسیار بیاید. این بارشِ بىگزند … گهواره نجات را به کرانه امید بازخواهد رساند.
ما شعر مىخوانیم تا خود براى هستى خوانا شویم. و راز … همین است، رازِ رویاهاى مشترکِ ما همین است، ما خود امیدِ همین مردمِ خستهایم. او که مردم را نومید مىکند… خود شارحِ مَرارت است. قیام کن به نوخواهىِ خوبىها. ما باید در تشنگىِ تابستان …خُنَکا بیاوریم، اَبر بیاوریم، باران بیاوریم. ما در زَمهَریر ظلمت، هم شعلهور میانِ شلاق و رهایى، آتش را آواز دادهایم. ما شاعریم… بى حتى اگر واژهاى سروده باشیم. ما رازِ عبارتِ عبوریم از اندوهِ این جهان. ما را بخوانید، در این شَباترینِ هر چه تاریکى است، ما نور آوردهایم خدمتِ شما. ما همواره شفانویسِ شما بودهایم. و همین است که ما در کنارِ هم، با هم و از هم بودهایم همیشه هر دقیقه که دیدهاید. شادا… شادا… که شعر … نجاتدهنده آدمى از نهایتِ نومیدى ست.
سیدعلى صالحى
1390 – تهران
0 نظر